- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
ترسیم حالات امام رضا علیهالسلام در هنگام شهادت
با حالِ بد؛ بر سر کشیدی تا عبایت را زهـرا مـهـیّا کرد خـرمـایِ عـزایت را قلبش چه تیری میکشید و بیقرارت شد بر کنج حجره میکشیدی تا که پایت را زهری که از انگورهای لعنتی خوردی بـالا نـمـیآورد از سـیـنـه صـدایـت را از درد پیچیدی به خود، جانت به لب آمد سـر داد مـادر نـالـۀ « جانم فـدایت » را جان جوادت باز کن با رأفـتی سـرشار آن چـشمهـای تا ابـد مشکـلگـشایت را دست أباصلت از غمت بر سینهاش میخورد دور و برِ تو داشت با گریه هـوایت را لبهای تو یخ کرده بود و سخت میلرزید امّا نـمیکـردی رهـا ذکر و دعـایت را در آخرین لحـظات، با جدّ غریبِ خود گـفـتی به یادم هـست داغِ کـربلایت را شد قاتل جانم همان دستی که در گودال انگشترت را بُرد و بعد از آن عبایت را!
: امتیاز
|
زیارت مخصوصه امام رضا علیهالسلام
امروز پُـر از حال و هـوای طـوسم با صحن و سرا و گـنـبدت مأنـوسم بـدجـور دلــم هــوایِ مـشـهـد کـرده در حسرتِ یک زیارتِ مخصوصم **** عادل حسین قربان **** از گـریـه پُـرم ... شـبـیـه اقـیانـوسم مـحـتـاجِ سـفـر بـه نـقـطـۀ پـابـوسـم ای کـاش، مــیـان زائـرانـش بــودم جامـانـدهای از زیارتِ مخـصوصم **** رضا قاسمی **** ز عــشـقـت طـالـب امــداد هــسـتـم گـدای صـحـن گــوهـرشـاد هـسـتـم به شوق یک نگـاهـت یا رضا جان دخــیـل پــنــجــره فــولاد هــســتــم **** محمد مبشری ****
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
ای از ازل به اهل زمین، اهل آسـمان تـابـیده پـرتـوِ بـرکـاتت به هـر زمـان با اذنِ حق، عـوالـم هـسـتی، تـمام قـد شد قـبلِ خـلـقـتت، به ولای تو امتحان لطفِ خـدای عَـزَّو جَل بود، اینکه شد توحید بر ولای تو مشروط، آن زمان آری در عالمِ ملکوت، آن شبِ حضور وقتی شدی، میان نبی و علی، عیان(۱) فرمود مصطفی بتو: میبینم از الَست خـیرِ کـثـیر از تو به اهلِ همه جـهـان ذرّیـۀ رسـول خـدا، سـبـط مـرتـضـی یـعـنـی رسـیـده آیـنـۀ فـاطـمـه، رضـا هر کس که شد مقرب تو، عبد داور است عارف به حقِّ حضرتت، از هر که بهتر است هم برتر از پیـمـبر مـرسل، مدافـعـت هم از فرشتگانِ مقرّب فراتر است(۲) دارد به حقّ معـرفـتـت کاملاً شناخت هر کس بدونِ چون و چرا بر تو یاور است مـقـتولِ توست، در درجـاتِ پیـمـبران محبوب قلب پاک تو مجنون حیدر است یک دعبلِ تو تیغِ زبانش، چو صد سپاه یک شیخِ طوسیِ تو به صد حوزه رهبر است بُهـلـولِ تو، مـعـلمِ یک امـتِ شـماست فریاد او به صحنِ گهرشاد، کیمیاست تو وجـهِ ذوالـجـلالی و ما طـائـر شما تـو جـلـوۀ جــمـالـی و مـا زائـر شـمـا تردید در اطاعـتـتان، عینِ کافریست ای وای بر کـسی که شود منکـر شما پاسخ به هر سوال که سائل نکرده است آمـاده اسـت در سـخـنِ حـاضـر شـمـا اصلاً کجا فـضائل تو وصف میشود مـانـده به کـار خـود قـلـمِ شاعـر شـما چشمِ خدائی و همه جا هست منـظرت تـو نـاظـر جـهـان و خـدا نـاظـر شـما اَعـمال ما بدستِ تو هر روز میرسد هر روز از تو نـالۀ جانـسوز میرسد افسوس، شیعه قلب تو رنجور میکند مـا را گـنـاه، از تو فـقـط دور میکنـد گاهی که دیده، در طلبِ این و آن رود این دیده را، همان تُهی از نور میکند هر غفلتِ محبِ تو، تیری به قلب توست شیـطان مرا ز راهِ تو مسـتور میکـند از بس رئوف هستی و بنده نواز و خوب حق، فیضِ توبه بر همه مقدور میکند آقــا تـو را بــجــان جــواد الائــمّـهات رحـمـی به دوسـتـان جـواد الائـمـهات حـالا کـه دادهای بـه دلـم، اعـتـمـاد را خـواهم ز تو شـفـاعتِ روز مـعـاد را فـضلت اگر عـطا نکـنـد بر محـبِ تو روز حساب، من چه کنم، عدل و داد را معروف شد، غریبه و منکـر شد آشنا جز خون که ریشه کَن نکند هر فساد را تا شیعه، از حـریـم شما میکـند دفـاع یـاری کـنـد عـنـایتِ تـو ایـن نـهـاد را محـبوب تر ز یاریِ مـؤمن، نـدیـدهایم احـیــا کــنـیـم بـا مــددِ تـو جــهــاد را حیَّ علیَ الجهاد، که مردانِ روزگـار بـا اقــتـدا بـه شـاهِ ولایـنـد، رسـتـگـار آقـا بـحــقّ فـاطــمـه دل را جــلا بــده ما را بـرای روز ظـهـور اعـتـلا بـده هر درد میکشیم، ز دوریِ دلبر است مــا را بـــرای آمــدنِ او صــلا بـــده حالا که راهِ گـنبد خضرا ز تنگـناست مــا را پـنــاه ســایـۀ گـنــبـد طـلا بـده فکـرِ رفـاه نیست محِبت، به تـشـنگان مثـل هـمـیـشـه، جـرعـۀ جـام بـلا بـده ویزای اربعین، فقط امضای دست توست تــا زنــدهایـم، تــذکــرۀ کــربــلا بــده تـنـهـا نـه راهِ قـدس، رهِ کــربـلا رود راه مـدیـنـه مـکـه هـم از نـیــنـوا رود
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
با واژههای بخـشش و احسان همیشه یـاد حـرم میافـتـم و بـاران هـمـیـشه حال خرابت را طبیبش میکند خـوب اینجاکه حتمی میشود درمان همیشه مـن سـائـل هـر روزۀ ایـن آســتــانـم جور است در این سفره آب و نان همیشه خیلی حرم رفـتـم ولی قـطعاً بهشتـنـد باب الـجـواد و گـوشۀ ایـوان هـمیـشه هر حـاجـت ناگـفـتـهای اینجا روا شد با یک نگـاه حـضرت سلطان همیشه هــسـتـم دخــیـل پـنـجــره فــولادِ آقــا سر میدهم جانم علی موسی الرضا را بـیآبـرو هـم آبـرومـنـد اسـت ایـنـجـا صورت به صورت نقش لبخند است اینجا خوب است آهـوی گـرفـتـار تو بودن پس خوش به حال هر که دربند است اینجا از آب سـقـاخـانـهات مهـمـانـمان کـن هر جرعهاش شیرین تر از قند است اینجا در این حرم هر چه بخواهی میدهندت به سـادگی جـویـنده یابنده است اینـجا حالا که مـیدانی تـمـام خـواهـشـم را آقـا بـرات کـربـلا چـنـد است اینـجـا؟ ماندن کنار پنجـره فـولاد خوب است بانگ اذان صحن گوهرشاد خوب است بودم خراب و عطر مرقد بهترم کرد گـلـدستهها و رنگ گـنـبد بهـترم کرد هربار که زائـر شـدم سمت خـراسان حال و هـوای شهر مشهـد بهترم کرد بـا روسـیـاهـی آمـدم مـثــل گـذشــتـه بـا مـهـربـانـیاش مـجـدد بهـترم کرد اینـجـاسـت داروخـانـۀ تـضـمـیـنی ما طعـم غذای حـضرتی، بد بهترم کرد قبلش به قم بعدش به مشهد رهـسپارم هر مرتبه این رفت و آمد بهترم کرد حال مرا نام رضا جان زیر و رو کرد ذکر مدد شاه خراسان زیر و رو کرد تـو آمـدی و مـهــربــانـی بـا تـو آمـد آئـین عـشـق و هـمـزبـانی بـا تـو آمد دنـبـال ردپــای تـو از عــرش اعـلـی نـا گــفـتـههـای آسـمـانـی بـا تــو آمـد از آن زمانکه خاک زر شد با نگاهت دریــای جـود بـیکـرانـی بـا تـو آمـد ما زیر این سایه در آرامش نـشـستیم تـو آمـدی و ســایـه بـانـی بـا تـو آمـد مشهد بهشت و جنت الاعـلاست آری بـاغ و بـهـشـتـم زود آنـی بـا تـو آمـد ای امـتـداد حـضـرت زهـرا و حـیدر هـستی تو نـور دیدۀ موسی بن جعفر آئـیـنـه در آئـیـنـه تـکـثـیـر عـلـی شـد هر زائری خیره به تصویر عـلی شد ایـنجا کـلاس درس دارد هر رواقـش در این حرم هر سینه تسخیر علی شد مشهد نجـف کـرب وبلا فـرقی ندارد هرجا حرم شد وقف تفـسیر عـلی شد جانم علی موسی الرضایش دلنشین است نـقـاره هـم آوای تـکــبـیـر عـلـی شـد خوشبخت آنکه پای این سفره نشـسته یک لقمهای نان خورد و پاگیر علی شد روزی خوران حضرت شمس الشموسیم ما نوکران حـضرت سلـطان طـوسیم در عمق چشمانت همیشه روضه برپاست چشمان ابریات همیشه مثل دریاست قـدری بـرای کــربـلا قـدری مـدیـنـه در کربلای حجره دل دنبال زهراست حـتـمـا پـسـر در مـقـتـل بـابـا مـیآیـد وقتی پدر در گوشهای بییار و تنهاست صد شکـر بـالای سـرت آمد جـوادت چیزی مگر جز این دل تنگ تو میخواست اما امـان از آن پـدر که دید چـشـمش جـسم پـسر را تکّه تکّه اربـاً ارباست تـو بــودی و داغ غـم جــدّ غـریـبـت مائـیم و سـوز روضۀ یـابن الشـبـیبت
: امتیاز
|
ماجرای بازسازی حرم امام رضا علیهالسلام توسط شیخ بهایی
نقـل است که فخر عـلما، شـیخ بهایی شد شامل لطف و کـرم خـاص خدایی گـفـتند بـیا فـاطـمه داده است رضایت معـمار حرم باش، عـلی کرده جدایت جا داشت بـنازد به هـمه عـالم امکـان روزیِ کمی نیست حرم سازی سلطان آن شیرکه خورده است نهاده اثرش را او خـرج حـرم کـرد تـمـام هـنرش را اخـلاص نـشان داد، خـدا داد تـوانـش فـردوسِ برین کرد بنا با دل و جانش نـزدیک به اتـمام حـرم بود که نـاگـاه دیـدند هـمه روی لب شـیخ نشـست آه با پوزش از آقای جهان گفت به یاران باید که کنم چـند شـبی ترک خـراسان مـن مـیروم امـا بـخـریـد آبـرویـم را اجر همه با مادرمان حـضرت زهـرا تا ایـنـکـه دوبـاره بـرسـم خـدمـت آقـا جز سردرِ این کعبه بسازید همه جا را در غـیـبت او گـشـت مهـیـا چه بنایی چه گـنـبد و گـلـدسـتۀ انـگـشت نـمایی به به چه ضریح و حرم و صحن و سرایی از شوقِ طوافش دل کعبه است هوایی ناگـاه چـنـین تـوصـیه گـردید ز خُـدّام وقتش شده معماری سر در شده اتمام گـفـتـند که ما اذن به این کـار نـداریم تا آمـدن شـیـخ هـمه لـحـظـه شـمـاریم هـنگـام سـفـر شـیخ به ما گفته مکرر کار خـود من هـست مـهـیـایی سر در گـفـتـند که از جای دگـر آمده دستـور فرمان امام است و پُر از حکمت و منظور پس ساخته شد سر درِ آن روضۀ رضوان کم داشت فقط روح الامین عرش خراسان پس شـیخ بهـایی ز سـفـر آمد و ناگـاه با دیدن سـردر ز دل خویش کـشید آه شد غوطه ور حسرت و غم حال و هوایش تا داشت تـوان کـرد گـله از رفـقـایش گـفـتند مکـدر نشو این امر امـام است سر پیچی رعیت ز شهنشاه حرام است یک خادم خوش روزی این روضۀ اعلا دیـدار نـصیـبـش شده در عـالـم رویـا کرده است چنین امر، به او قبله عالم بر شیخ پس از اینکه رساندی تو سلامم گو مرد خدا، پیرِ هنر، دست مـریزاد معـمـار کـرمـخـانه ما، خـانـهات آبـاد در خـانـۀ امـیـد تو در فـکـر طلـسمی ما کـار نـداریـم که آمـد به چه اسـمی بـسـپـار حـرم را بـه طـلـسـمِ کـرم مـا بـگـذار بــیـایـنـد هــمـه در حــرم مـا ای شیـخ بِـدان ما پدر هر بد و خوبیم ما طـایـفـه ذاتـاً هـمه ستـار العـیـوبـیم ما چـشـم بـه راهـیـم گـنـهـکـار بـیایـد با هـر چـه که آورده، خـریـدار بـیاید بـاید به حـرم پـاک شـود زائـر مـا تـا گـیـرد صـلـۀ تـذکــرۀ کـرب وبـلا را
: امتیاز
|
رباعی های دهۀ کرامت
زیـبـا و فـریـبـا شده بـاغ ارمـت عطر نـفس بهـشت دارد حرمت ********هاشم وفائی******** اوصاف تو بیش ازاین ستایش دارد جبریل در این حرم نیـایش دارد ********هاشم وفائی******** مشهد حـرم مطهـر سلطان است قم مرقـد پاک بانوی باران است گویند که حد فاصل این دو حرم بین الحـرمین کشور ایران است ********اسماعیل شبرنگ********
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیه السلام
ز زهـر کینه شرر تا به پیکـرت افتاد ترک به قامت همچون صنوبرت افتاد ز غـم مـدار سـماوات حق ز هم پاشید به محض اینکه عبای تو بر سرت افتاد ز لرزش تن تو آسمان به خود لـرزید هـمین که خـون ز لـبان مـنـوّرت افتاد زمین و اهل زمین در شرار تب پژمرد عطش ز زهر ستم تا که در پرت افتاد بلند شدی و نشـستی به حالـتی غـمبار ز حال زار تو گـویا! که مـادرت افتاد زدی تو نـالـه و از نالۀ جگـر سوزت یـگـانه عـمـۀ سـادات خواهـرت افـتاد همینکه در کف حجره زدرد پـیچـیدی بشر به یـاد حـسین جـد اطهرت افـتاد در آخـرین نفست ذکر یا حسین گـفتی دمـی که اشک تو از دیـدۀ تـرت افتاد چه خوب شد که درآن لحظههای پایانی سـرت به دامن دردانـه گـوهـرت افتاد
: امتیاز
|
زبانحال امام رضا علیهالسلام قبل از شهادت
خون بر لبش نشست عرق بر جبین نشست پنـجـاه و چـند مـرتـبه آقـا زمین نشست پنجاه مرتـبه به زمیـن خـورد و ایسـتاد از بسکه زهر بر جگرش آتشین نشست در کوچه بود یـاد حسن بود و مـادرش یک دفعه پیر شد به رُخش چند چین نشست یک دست روی پهلو و یک دست بر جگر در حُجره یادِ جَدِّ غریبش زمین نشست بالا سـرش دو مـادرِ گـیـسو سپـیـد بود یعـنی کـنارِ فـاطـمه اُمُّ البـنـیـن نـشـست چسباند تا که سینۀ خود را به خاک، دید : چرخاند رویِ سینه و آن لاله چین نشست از تَـل کـنــارِ عـمـۀ خـود داد زد ولـی ضربِ هزار و نهصد و پنجاهمین نشست یابن الشبیب اَبروی او را سنان شکست والشِمر جالِسُ به روی سینه این نشست با عـمه رفت کـوفه و با عمه شام رفت در کوچه دید دخترکی دل غمین نشست با آستـیـن پـاره سرش را گرفت حـیف از بـام آتـشی به هـمـین آستـیـن نشست
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
روضه شد مُجمل و کوتاه نشست و برخاست رفت در قصر به اکراه نشست و برخاست وقتِ برگشت، سرش زیرِ عبا پنهان بود باز با یک غم جانکاه نشست و برخاست یاد آن لحـظـه که مادر به زمین افـتاد و پـسری دیـد که با آه نشـست و برخاست تا رسـد بر درِ خـانه ز جـفـاکاریِ زهـر بارها در وسط راه، نشـست و برخاست وسط حجـرۀ خود گاه به خود میپـیچـید و به شوق پسرش گاه نشست و برخاست مثلِ خورشید، روان جانب مغرب میشُد آنکه پیش قدمش ماه، نشست و برخاست غبطه بر شأن اباصلت، مسیحا میخورد داشت چون با ولی الله، نشست و برخاست کس ندیده ست سرِ خـوان کسی سائل را که سرِ سفرۀ این شاه نشست و برخاست
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
تا زندهتر باشی شکستی قفلِ جانَت را شکرِ خدا آسودہ خوردی شوکرانت را شکرخدا نه خیزران بوسیدہ رویت را نه نعل اسبی خُرد کردہ استخوانت را وقتی که جان دادی جوادَت نیز پیشَت بود هـرگز نـدیـدی اربـاً اربای جوانت را بانوی باران خواهرت معصومه هم دیدهست مهـمان نـوازیهای گرم مـیـزبانت را نه خیمهای غارت شد نه صورتی نیلی نه طعـنهای آزردہ کردہ کودکـانت را خورشید هشتم رفتی اما شکر این باقیست رنگ شـفـق هـرگز نـدیـدم آسمانت را مُزدِ عزاداران همیـشه دست تو بـوده از مـن مگـیـر آقا نـگـاہ مهـربـانت را
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
ای کوثر طهور، از این باده سر نکش آتـش به حـالِ درهـم مـاه صـفـر نکش عالم بدون روی تو تاریک و تیره است خورشید مشرقین، عبا روی سر نکش پنجـاه بار، در وسـط این گـذر نـیـفـت پنجـاه بـار، بر دل عـالـم شـرر نکـش اینـقـدر پیـش چـشـم همه، یاد مـادرت در پشت درب خانۀ خود دردسر نکش بال و پر هزار مَلک فرش راه توست شمسُ الشموس، روی زمین بال و پر نکش دیگر شبـیـه مـارگـزیـده به خود مپـیچ دامن به خاک حجره بیا و دگر نکـش خواهر که نیست محضر تو، لااقل غریب وقـت وداع، دردِ فــراق پـسـر نـکـش با قـطره قـطره بارش چشم بهاریات تصویر روضۀ پـسر و یک پدر نکش هر کـار هم کـنی پـسرت پـا نـمیشود جانم فـدات، این همه آه از جگر نکش بس کن حسین، زینبت از هوش میرود پنجه به خـاک در برِ او اینـقـدر نکش
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
خورشید، سر به زیر عبایی ز ابر بُرد اینگونه از حدیث کسا ارث صبر بُرد دریا، ز باد فتنه، به خود موج میگرفت آن مـوج را به سـاحـل آرام قـبـر بُـرد چـشم گـهـر فـشان یتـیـمـش، گواه بود او را عدو ز شهر پیمبر، به جبر بُرد آن روز، هر زنی،که شنید از خزان باغ یک شاخه تسلیت به عزایی ستبر بُرد آشـوب در تـمـامـی ذرات عـالـم است خورشید سر به زیر عبایی ز ابر بُرد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
مثل نـسیـم صبـح به عـرفان رسیدهایم وقـتی به دستبوس کـریمان رسیدهایم یک دسته ساختیم و به صحن مطهرش با نـغـمـه امـام رضـا جـان! رسیـدهایم دستان مـا به پـنـجـره فـولاد بـوسه زد آقا بـبـین که دست به دامـان رسیـدهایم در آرزوی پـادوی این خـانـه بـودهایم جارو بدست محضر سلطان رسیدهایم! ایوان طلای شاه نجـف را خـبر دهید! پیـش عـلی طـوس به ایـوان رسیـدهایم مـا اهل آتـشـیـم گـلـسـتـان نـخـواسـتـیم یکراست پیش صاحب غفران رسیدهایم خرده مگیر سجده به این سمت میکنیم! غـافـل! کـنـار قـبـلۀ ایـران رسـیـدهایـم حـرز جـواد را به ضریحـش کشیدهایم یعـنی ز کـاظـمـین خـراسان رسیـدهایم گفتند خاک حجره به گیسوی او نشست از غصهاش غریب و پریشان رسیدهایم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
میرود ماه صـفر با هـمه شـور و نوا ماه حزن و غم و اندوه، مه اشک و بکا اول مـاه مـحـرم هـمه گـفـتـیـم حـسـین آخـر مـاه صفـر ما هـمه گـوئـیم رضا کرده بـودید شما توصیه بر ابن شبیب که فـقـط گـریه کـنـد در غـم شاه شهدا از زمانی که شده صید شما مردم چشم یافـتم گـوهر اشکی که شود نـذر عـزا گاه گـفـتـیم حـسـین و همگی گریـیـدیم گاه گـفـتـیم حسن خـون جـگـر آل عـبا مثل امروز عدو آتش کین را افروخت بر در خـانه زهـرا و عـلـی شـیر خـدا داغ او بر جگر سنگ اثر کرد و گریست آب شد قلب بنی فـاطمه از ظلـم و جفا
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
وقتی به جان شاخۀ طوبی خزان افتاد اشک خدا باران شد و از آسمان افتاد خون دلت ریشه دوانده بین خاک طوس خون لبت بعدش به جان زعفران افتاد در سینه قـلب پنجره فولاد هم شد آب بر خاک حجره پیکرت تا نیمه جان افتاد اشک کبوتر در مراثی تو کافی نیست این قـرعه بر چـشم سیاه آهـوان افتاد از چشم های خشک، سقاخانه میسازد از تو دو خط روضه که دست روضه خوان افتاد آهـو نـبـوده کـربـلا پس کـار جـد تـو از گرگ ها بدتر، به خولی و سنان افتاد مثل تنوری در دلت آتش نهـان داری آری سر جدت به دست این و آن افتاد با خون، لبت مثل عقیقت سرخ شد، اما هرگز به دست ساربان یا خیزران افتاد؟
: امتیاز
|
زبانحال امام رضا علیهالسلام قبل از شهادت
نـالهای بر لـبـم از فـرط تـقـلا مـانـده سوختم از عطش و چشم به دریا مانده باز دلتنگ جوادم که در این شهرِ غریب به دلـم حـسرتِ یک گـفـتـن بابا مانده دست و پا میزنم امّا جگرم میسوزد به لبِ سوخـتـهام روضۀ زهـرا مانده جان به لب میشوم و کربوبلا میبینم که لب کودکی از فرط عطش وا مانده مادرش چشم به راه است که آبش بدهند وای از حـرمـله آن جا به تماشا مانده شعله ور میشوم از زهر و حرم میبینم که در آتش دو سه تا دخترِ نو پا مانده دخـتـری میدود و دامن او میسوزد ردِّ یک پنجه ولی بر رخ او جا مانده این طرف غارت و سیلی نگاه بیشرم آن طرف بر نوک نیزه سرِ سقّا مانده
: امتیاز
|
زبانحال امام رضا علیهالسلام قبل از شهادت
از سوز زهـر خـسته و از پا نشستهام چـشم انـتـظار مـقـدم زهـرا نـشـستهام پا میکشم به خاک و امانم بریده است یـاد اجـل بـه یــاد مــداوا نـشــسـتــهام میبیـنمش که از غـم من گریه میکند اشک جـواد را بـه تـمـاشـا نـشـستـهام دور از مدینه و تک وتنها عجیب نیست با قـصد پر کشیدن از اینجا نـشـستهام اشک من وجواد و دو چشمان مـادرم در حجـره گوئیا که به دریـا نـشستهام
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
کوثر اشک من از ساغر و پیمانه، توست دل آتـشزدهام، شمع عـزاخانه تـوست ای تُـراب قـدم زائـر کـویـت گُـل مـن طایـر روح غـریـبانه پـریـد از بـدنت قاتـلت اشک فـشان بود به تشیـیع تنت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
افـتادهای بـر روی خـاك و پـر نداری جـز دیـدۀ تـر مـونـسی دیـگـر نـداری آنقـدر غـربت مـیچكـد از جـسمت آقا ناخـواسـته میگـویـمـت مـادر نـداری مانـند شـمعی سوخـتی در آتـش زهـر در آنچنان هُـرمی كه خاكـستر نداری وقتی كه بال و پر زدی بر خاك گـفتم صد شكر اینجا در برت خواهر نداری در زیر گـلها پـیـكـرت مدفـون شد آقا گویا به جز گـل پـیكـری دیگر نداری اینجا همه هـستیِ شان مـال تو آقاست ثروت تویی، سرمایهای بـرتـر نداری یعـنی نباشند اهل غـارت مردم طوس بر تن كـفـن داری و غـارتگـر نداری
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
مسافری که اجل گشته بود همسفـرش سفـر رسید به پایان در آخـر صفـرش چه خوب اجر رسالت به مصطفی دادند که پارۀ جگرش، پاره پاره شد جگرش کـسی که بود سَرِ عـالـمـی به دامن او به وقت مرگ به دامان خاک بود سرش همای گلشن فردوس آنچنان میسوخت که تاب بال زدن هم نداشت بال و پرش اگر چه کار گـذشته، اجـل شـتاب مکن جــواد آمــده از ره بـه دیــدن پــدرش خدا کـند که رضا بـاز، دیـده بـاز کـند وگرنه میدهد اول جواد، جان به برش دگـر بـه دیــدۀ او طـاقـت نـگـاه نـبـود که بـنگـرد به رخ نـور دیدگـان ترش ز بـوسـههـای جـواد الائـمه پـیـدا بـود که شسته دست، دگر از حیات محتضرش پسر به صورت بابا نهاد صورت خویش پدر گرفت به زحمت سرشک از بصرش خوشا کسی که چو میثم بود برای رضا به دیده اشک و به لب ناله و به دل شررش
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
گـفـتی بـساط گـریـه بـرایت بـپا کـنـند با گـریـه، یـاریِ دل خـون شـما کـنـند گـفـتـی که در وداع بـرادر نـوا کـنـند گـاهی میـان گـریه بـرایت دعـا کـنـند طاقت نداشت خواهرت انگار بیش از این از تو شنـیده بود غـم یـار پیش از این با اینکه هیچ لشگـری از دشمنان نبود با اینکه هیچ نیـزه و تیـر و سنان نبود با اینکه هیچ تیـر سه شعـبه میان نبود با اینکه هیچ نـامهای از کـوفـیان نبود طاقت نداشت خواهرت از تو جدا شود طاقـت نـداشت بر غـم تو مبـتـلا شود مـیکــرد الـتــمــاس تـمــام بــرادران گاهی سفارشی ز بـرادر به خواهران گاهی که داشت ناز و نوازش به دختران میگفت کـربلا چه گـذشته به مـادران انگار ماجرای حسین است و زینب است عالم به پیش دیدۀ معصومه چون شب است با ایـنکه نـور دیـدۀ او بیسپـاه نیـست با اینکه در محاصره یک خیمه گاه نیست با اینکه پیش روی رضا قتلگاه نیست با اینکه بر حرم ز حرامی نگاه نیست طاقت نداشت خواهرت ای قبله گاه طوس یک لحظه دور از تو بماند به راه طوس طاقت نداشت، قـافـله را رو براه کرد یکسال صبـر کرد ولی عـزم راه کرد جـمع بـرادران خـودش را سپـاه کـرد آخـر عــبـور از وسـط قــتـلگـاه کـرد شـد داغــدار مــاتـم هـجـده بــرادرش در خـون تـپـیده دید سپاهی بـرابـرش هر داغ را که دید سخن جز رضا نگفت هرگز کسی به خواهر تو ناسزا نگفت او را کسی کنیز در این ماجرا نگفت وقتی به قم رسید به جز از خدا نگفت شکر خدا که معجر او دست کین نخورد شکر خدا که کعب نی از مشرکین نخورد اما امـان ز خـواهـر مـظـلـومۀ حسین شد هجـر سهم دختر معصومۀ حسین آه از نگـاه هـمـسر مـغـمـومۀ حـسیـن داد از فـغـان مـادر مـصـدومـۀ حسین پهلو شکسته کرب وبلا را که دید و رفت دشمن به زور زینب او را کشید و رفت آقا تو را به حجـرۀ در بـسته کـشتهاند کی با سر بـریـدۀ دل خـسته کـشتهانـد جـدّ تو را به سیـنۀ بـشکـسته کـشتهاند بر روی سینهاش همه بنشسته، کشتهاند زهـر جـفـا کجـا و سر نـیـزههـا کـجـا دشـت بـلا کـجـا و دیــار رضـا کـجـا آمـد جـواد تا که به زانـو نـهـد سـرت بوسید روی ماه تو را تا به حـنجـرت دستی کشید بر همه اعضای اطهـرت خـونین ندید در وسط حجـره پیکـرت ایـنجـا اگـر پـسر به کـنـار پـدر رسیـد در کـربـلا پـدر به کـنـار پـسر رسیـد بـا زانـو آمـده بـه کــنـار پـســر پــدر خود را کـشانده تا به جـوار پـسر پدر گـویـی کـه آمـده بـه مـزار پـسـر پـدر صورت گذاشت روی عـذار پسر پدر خون را گرفت از گلویش تا نفس کشد با جسم پـاره پـاره پری از قـفـس کشد
: امتیاز
|